خیلی وقت هست ننوشتم. 

 

زمان با سرعت در حال حرکت هست. امروز آخرین روز تعطیلات ایستر هست. یک زمانی کلی وقت گذاشته بودیم و برای این تعطیلات برنامه ریزی کرده بودیم! کارهایی که ولی این مدت انجام دادم شنبه رفتم خونه نون و با هم ناهار خوردیم. اینقدر بهم خوش گذشت و حالم رو خوب کرد که خودم باورم نمی شد :) برگشتن هم پیاده اومدم و کلی عکس خوشکل گرفتم. دیشب هم مهرسا اومد و گلدوناش رو برد و یک نیم ساعتی هم موندن و گپ زدیم. البته شنبه جنی هم یه سر اومد خونه و اون منو تا خونه نون رسوند :) 

 

عصرها همچنان برای دویدن بیرون میرم. تا حالا یک روز هم نشده نرم. حتی روزهای بارونی هم با چتر رفتم و قدم زدم. ولی روزها کوتاه شده حسابی  و زود تاریک میشه و هوا هم داره کم کم سرد میشه و البته فکر کنم لازم هست من ساعت کاریم رو کمی بیشتر کنم و البته کم کم زمزمه هایی از ریل قوانین قرنطینه داره شنیده میشه. 

 

خیلی حرف برای نوشتن داشتما!!

 این مدت که کرونا اومده کلی واسونک شیرازی واسش درست کردن عنوان این نوشته برگرفته از بخشی از یک واسونک هست که میگه : کرونا سر میشه و شادی ها بیشتر میشه.  من از اول کرونا به این مساله باور داشتم ولی خب نمیشه هم چشم روی آسیب های  جدی که کرونا به جان و مال خیلی ها زد, بست. ولی خب احتمال شکوفایی های بسیاری بعد از این دوره وجود داره. خیلی مفاهیم اقتصادی و علمی تو این دوره به چالش کشیده شده که میتونه شروع حرکت های جدیدی باشه که شاید منافع عده بیشتری از انسان ها رو در بر بگیره و البته این قرنطینه و کم شدن کار خیلی ها و یا حتی بیکار شدنشون احتمالا باعث شکل گیری ایده های جدید بسیاری شده. خلاصه که من حس میکنم بعدها از دوران کرونا و بعد از اون به شکل پررنگی در تاریخ یاد میشه و البته نه به عنوان نقطه افول که به عنوان نقطه عطف. 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها